۰
پدر شهید سید مهدی حسینی:

برای فرزندم آرزوهای زیادی داشتم/ زندگی بدون مهدی برای من ناممکن است

چهارشنبه ۱۳ جدی ۱۳۹۶ ساعت ۰۸:۲۹
سید احمد حسینی، با گریه های ممتد ادامه می دهد: روز حادثه در نزدیکی محل حادثه بودم؛ اما اصلا نمی دانستم که فرزندم هم برای خبرنگاری به آنجا رفته است؛ حتی با او تماس هم نگرفتم. اصلا به فکرم هم خطور نمی کرد که سید مهدی الان ممکن است کجا باشد؛ تا اینکه...
برای فرزندم آرزوهای زیادی داشتم/ زندگی بدون مهدی برای من ناممکن است
کپروک نام قریه ای در بندامیر ولایت بامیان است. مردمی فقیر و محروم که حکومت توجه زیادی به آن نمی کند و حتی همیشه برای مردم، مزاحمت ایجاد می نماید. دو روز قبل، سیدمهدی حسینی خبرنگار شهید خبرگزاری جمهور، با حزن و اندوه والدین، اقارب و مردم بندامیر در اینجا دفن شد.

خانه پدری سید مهدی، خانه ای گلی و خانواده اش خانواده ای فقیر هستند. پس از حادثه تروریستی در مرکز تبیان که سید مهدی در آن شهید شد، برای غمشیرکی به "کپروک" می رویم تا در کنار خانواده پدری، شاید اندک مرهمی بر قلب شکسته والدین اش باشیم.

در این حادثه تروریستی دهها نفر از جمله سیدمهدی حسینی، خبرنگار خبرگزاری جمهور شهید شدند. پدر این شهید در گفتگو با خبرگزاری جمهور با انتقاد از بی تدبیری مسئولین مرکز تبیان در تأمین امنیت مراسم؛ از حکومت افغانستان را نیز در بی توجهی به امنیت اجتماعات مردمی، و عدم مبارزه با داعش مقصر دانست.

سید احمد حسینی، پدر شهید سید مهدی با اشاره به زحماتی که برای تربیت فرزند شهیدش کشیده و امیدهای زیادی که به فرزند مرحومش داشته گفت: خداوند پس از چهارده سال فرزند پسری به ما عطا کرد که نامش را سید مهدی گذاشتیم و برای بزرگ کردن و تربیت او زحمات فراوانی کشیدیم.

به گفته ایشان، فرزندشان پس از اتمام دروس ابتدایی و متوسطه و لیسه در بامیان، با اشتیاق فراوان برای ادامه تحصیل راهی کابل شد و در رشته حقوق و علوم سیاسی یکی از دانشگاههای خصوصی وارد دوره جدید زندگی خود شد.

وی افزود: سید مهدی بخاطر کم بضاعتی خانواده، تصمیم گرفت که خودش شغل آبرومندی داشته باشد و برای همین، دوره های آموزش خبرنگاری را سپری نمود و پس از مدتی کار تجربی، وارد خبرگزاری جمهور شد و بسیار با علاقه و اشتیاق فعالیت می کرد و ازینکه شغل خبرنگاری را انتخاب کرده بود بسیار خوشحال و ذوق زده بود.

پدر شهید سید مهدی ادامه داد: ازینکه فرزندم در عرصه خبرنگاری فعالیت داشت هم خوشحال بودم و هم نگرانی داشتم. لذا بخاطر ناامنی ها و انتحاری همیشه با نگرانی از او می خواستم که به جاهای خطرناک نرود؛ او می خندید و می گفت که شما نگران نباشید؛ مرگ و زندگی دست خداوند است و اگر خواست خداوند بر گرفتن باشد، در هرجا و هر حالت، اراده خداوند تحقق پیدا می کند.

پدر این شهید، با حالتی پر از تأثر به خبرنگار جمهور گفت: ما بخاطر ظلم حکومت محلی بامیان همراه با تعدادی از مردم قریه برای دادخواهی به کابل آمده بودیم؛ شب با فرزند شهیدم تا نیمه شب صحبت کردیم. از آرزوهایی که برای او داشتم گفتم و با او از آینده اش سخن گفتم. او هم آنشب بسیار با نگرانی صحبت کرد؛ از وضع بد زندگی ما گفت، از بیماری من و از بیماری مادرش نگران بود؛ می گفت شما بیمار هستید، برای کارهای زمین و زراعت یک نفر کارگر بگیرید من خودم معاشش را تهیه می کنم و می فرستم تا شما بیش ازین اذیت نشوید. او آن شب از آرزوهایش برای من صحبت کرد. از کارش گفت و از محل زندگی اش در دفتر خبرگزاری جمهور و از همکارانش گفت. من ازو خواستم که با من به بامیان برگردد اما قبول نکرد و گفت می خواهم به کار خبرنگاری ام در رخصتی زمستانی ادامه بدهم.

سید احمد حسینی، با گریه های ممتد ادامه می دهد: روز حادثه در نزدیکی محل حادثه بودم؛ اما اصلا نمی دانستم که فرزندم هم برای خبرنگاری به آنجا رفته است؛ حتی با او تماس هم نگرفتم. اصلا به فکرم هم خطور نمی کرد که سید مهدی الان ممکن است کجا باشد؛ تا اینکه ساعت 4 عصر آقای مدنی با من تماس گرفت و مرا همراه با اقوام دیگرمان که در کابل بودند به منزل اش دعوت کرد؛ خودش به دنبال ما آمد؛ با تعداد زیادی از همراهان؛ راهی شدیم؛ در راه از ایشان خواستم سید مهدی را هم بخواهد تا قبل از رفتن به قریه مان، او را بازهم ببینم و یک شب دیگر هم با او گپ بزنم؛ اما او هم بسیار پریشان بود. گفت مهدی جان امشب یک جای دیگه مهمان است. گفتم کجا؟ گفت: یک جای خیلی خوب!

خانه که رسیدیم همه اقوام جمع بودند. آنجا از حادثه انتحاری صحبت شد. آقای مدنی از دیدن شهدا و زخمی های حادثه برای ما صحبت کرد. از فاجعه گفت و از حالتی که خانواده های داغدار داشت برای ما گپ زد. برای همین همه ما بسیار غمگین شدیم. سپس یک عالم دینی به من گفت که سرت به سلامت! مهدی جان هم شهید شده...

پدر شهید سید مهدی حسینی با گریه و افسوس افزود: تحمل این مصیبت فراتر از توان من و مادرش می باشد. هر لحظه خاطرات او به ذهنم می رسد و مرا بیشتر اذیت می کند... حکومت اصلا به فکر جان و امنیت مردم نیست. این همه جوان هر روز شهید می شوند و این همه خانواده ها مثل ما سر گلیم عزا می نشینند اما برای حکومت هیچ فرق نمی کند و هیچ وقت غم مردم را درک نمی کند.

سید احمد حسینی می گوید دیگر توان زندگی در این کشور را ندارم و به زودی با دیگر اعضای خانواده ام ازین کشور می روم...

حمید حسینی- خبرگزاری جمهور    
 
        
 
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *


سید علی هاشمی
Afghanistan
خدایا وطنم را ازین حالت رقت بار نجات بده
پربازدیدترین